اندروید

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 (۴)


دنیا برای دختر کوچک خودش را تمام نکرد، خودش را از نو شروع نکرد، دنیا سوار بر قطارهایی به مقصد دور از روی انگشتان دختر رد شد.

یک بارانی نیمه بلند سرمه ای توی تنم، با دست چپ پهلوی راستم را گرفته ام؛ در حالیکه دستم زیر بارانی ست. و با دست راست نرده های کنار پله را گرفته ام و تلو تلو خوران پایین می روم. دوربین از زاویه پشت سر دارد من را نگاه می کند هیکل لاغرم را به سختی روی پاهایم می کشم. هر از چندگاهی روی پله ها چند قطره خون از دهانم میریزد. رد خون روی پله ها مشخص است. به طبقه اول میرسم. کلید آسانسور را فشار میدهم. در که باز می شود دوربین چهره اورا نشان میدهد. یک نگاه به دست راستم میکند و یک نگاه به چشم هام. ترسان می شود. سرش را تکان میدهد و یک قدم به عقب برمی دارد. یک نگاه به پهلویم میکند که با دست چپ گرفته ام. توی چشم هایم زل میزند و می گوید "نه..."! دوربین چهره مضطربش را نشان می دهد که یک نگاه به دست راستم میکند و یک نگاه به چشمم و گوشه سمت راست آسانسور کرخت می شود و با پشتش آنجا رو هل میدهد.

بعد از مدت ها دیشب یه فیلم دیدم. فیلمی که روزها بود نقشه کشیده بودم ببینمش! اونقدری سر خودم رو شلوغ کرده بودم که از زندگی معمولی هم به دور مونده بودم. قصد دارم برم و فیلم "در دنیای تو ساعت چند است؟" رو هم ببینم. کتاب صوتی ناتور دشت رو هم دانلود کردم. دوست دارم تو هفته آینده موقع هایی که تو راهم گوش بدم.

دارم تو ذهنم چیزی رو گپچای قراره بهش تبدیل بشه رو می پزم.

میدونم چی دوست دارم بشه. اما راه زیاده! زیاد و سخت. به انجام رسوندن کار اجتماعی سختی های خودش رو داره. خوبیش اینه که آدما می فهمنش. :)



دارم درباره بهبود ارتباط با افراد(به خصوص توی تیم) توی اینترنت جستجو میکنم و سعی دارم چیزایی رو که یاد میگیرم تستشون کنم.

یه سری هاشون رو کم کم هر از چند گاهی خلاصه وار اینجا هم میذارم:


پیشنهاد اول : با انتخاب عالمانه کلمات، هوشمندانه شروع کنید

سارا هوور گفته که برای شروع یه مکالمات الگوی واحدی  وجود نداره اما این که بگی "ما نیاز به صحبت کردن داریم" هرگز ایده خوبی نیست! با وجود اینکه شروع یه مکالمه بالقوه کار سختیه اما میشه جمله قبل رو با چیزی شبیه به این جایگزین کرد: "موردی هست که من دوست دارم باهات راجع بهشون صحبت کنم و نظرات تو رو هم راجع بهش بشنونم". سارا هوور میگه تو جمله دوم احساس تهدید کمتر به نظر میرسه.


پ.ن: خودم تقریبا 60 درصد اوقات جمله اول رو انتخاب کردم! 


پیشنهاد دوم: مطلب رو بازتاب بدید

هدف از این کار اینه که نشون بدیم داریم حرفاش رو داریم گوش میدیم تا مطالب بیشتر و دقیق تری از گفتگوی طرف مقابل به دست بیاریم.

با آدمها صحبت کنیم همونموقع که میخوان باهامون صحبت کنن وقتی کار از کار گذشت و ساکت یه گوشه نشستن هی نپرسیم چرا حرف نمیزنی.


عینکت نظم فصل را بهم زده است

چقدر شما دلبری بلدی خانم!

معذرت...! عرض کوچکی دارم

... شما که آذری بلدی خانم؟ 

به لهجه ام نخند...! نه... بخند، چقدر

با خنده ات قشنگ تری خانم

از استرس فشار شعر هم افتاد

اصلا... بی خیال...

ببخش بابت این سطرهای سرسری خانم...

راستی... 

با عینک جدید خودت...

                             ....  چقدر قشنگ تری خانم. 

 

پ.ن: عنوان مطلب شعر اقبال لاهوری

خب... به عنوان اولین هم تیمی اعلام آمادگی کردی و من دلم قرص شد باز. نمیخواهم بنویسم "ممنون که هستی دونقطه پرانتز" یا اینکه "خیلی خوشحالم از بودنت دونقطه ستاره"! میخواهم به احترامت تمام قد از صندلی خودم بلند شوم و مفتخر باشم از بودنت. 

با احترام

ک 

 

پ.ن: باید فعلی می بود به نام "هستن" بجای "بودن " تا هستن تورا تصویر کند.

امروز اتفاقی 'ن' رو دیدم. ازم عصبانی بود. بهم از رقیب جدید وکیل خونه گفت.یه رقیب قوی. و اینکه داره بازار رو دست میگیره. (الان که چک کردم دیدم راست میگه و امید داشتن به وکیل خونه امید واهیه!)معتقد بود اگه احمقانه تصمیم نمیگرفتم الان ما برنده بازی بودیم!اگه وکیل خونه طبق برنامه بالا اردیبهشت بالا میومد ما اولین بودیم!

واقعیت اینه که جوابی براش نداشتم! حتی بهش نگفتم از پپ جدا شدم. الان صرفاً به سه ماه دیگه فکر می کنم. و اینکه آیا با وجود این افتضاح بوجود اومده(از نظر ن) می تونم انتظار داشته باشم دوباره بهم اعتماد کنه و حاضر باشه تیم رو دوباره بسازیم؟(اگه خودم بودم به کسی که به فاصله 4 ماه سه بار هم تیمی هاش رو رها کرده اعتماد نمی کردم. اول استعفا از شرکت. بعد وکیل خونه و حالا هم پپ! در حقیقت اونچه که هزینه کردم اعتبارم بودم. همه چیز بخاطر پپ. و پپ بخاطر هیچ چیز! در حال حاضر تو نقطه صفرم.) به شدت به یه بلاگر احتیاج دارم تو این سه ماه پیش رو و بعد از اون! به کسی که خیلی راحت بتونه مطالب اجتماعی بنویسه و مخاطب جذب کنه. ن بهترین گزینه ای بود که می شناسم!

کاش می تونستم زمان رو متوقف کنم و کمی به ذهنم آرامش بدم و به این فکر کنم که باید چی کار کنم؟  

سعی کردم توی گپچای بنویسم. اما دلم راضی نشد. گپچای صاحبخانه های خودش را داشت. یک روزی همین نزدیکی ها آن را به صاحبان اصلی خودش بازپس خواهم داد. خودم هم یک گوشه چای ام را سر خواهم کشید و به سهم خودم راضی خواهم بود.

غمگینم

مثل کودکی که ماهی اش

توی تنگ مرده است

مثل مردی که توی رویایش

کسی را 

چیزی را 

از یاد برده است.

از اون وقتی که از این فیلای آبی که روش نوشته پی اچ پی دیدم همیشه دوست داشتم یکی داشته باشم! اصلا یکی از دلایل رو آوردن به پی اچ پی من همون فیله بود!جالبیش اینجاست که هیچ وقت اقدام به خریدنش نکردم!!! درست مثل اینکه تو چهار سال اخیر همیشه دوست داشتم یه پولیور زرشکی داشته باشم ولی هیچ کدوم از پاییزو زمستونا نرفتم یه پولیور زرشکی بخرم! :-) 

اصولا ننوشتن سختمه!!! بنابراین مثل ققنوس که از آتیش خودش زاده میشه این پست به منزله آغاز دوباره ست.(حرف نزنم لال از دنیا میرم! شما که اینو نمیخواین؟ میخواین؟) 

یه سوال که ذهنمو مشغول کرده اینه که چرا خالق افسانه ققنوس جای ققنوس یه دایناسور بنفش نذاشته؟

پ.ن: بنفش بودن از اونجایی ناشی میشه که تو نقاشی بچگیام چون مداد رنگی لجنی/یشمی که تو مستندای تخیلی نشون میداد وجود نداشت دایناسور رو بنفش میکردم بعد دستمو سیاه میکردم و دایناسوره رو چرک میکردم! دایناسور رویاهای من همیشه بنفش بوده!!! :-) 

بی ربط: به نظرم مسخره س که شهاب سنگ خورده زمین و همه دایناسورا نابود شدن!

بی ربط: دیشب تو تاکسی آقایی که جلو نشسته بود و زودتر از من سوار شده بود قبل از پیاده شدن کرایه منم حساب کرد. مطمئن ام منو نمیشناخت! 

پ.ن: بزرگترها هم مهربانی را می بینند و یاد میگیرند! منم یاد گرفتم. :-) 

نیاز به رفتن دارم. نیاز به ساختن دوباره خودم. قصد ندارم به نوشتن در اینجا ادامه بدم. 

میرم رو گپچای(gapchay.ir)و اونجا صرفا محتوای تکنیکال خواهد بود.

تو گپچای درباره سه تا چیز به طور هفتگی خواهم نوشت: بیگ دیتا، R mining، الگوریتم و ماشین لرنینگ.

از همه کسایی که لطف کردن و منورمون کردن سپاسگزارم! از تموم کسایی که به خودشون گرفتن هم همینطور. یه سری از مطالب رو پاک خواهم کرد. اما باقیش میمونه. 

اصولا نشر کردن "خودنوشته" ها کار درستی نیست. و آدما وقتی درباره تو میدونن به وقتش از نوشته هات علیه خودت استفاده می کنن! میدونی... ؟ راستش اینه که همه اونایی که یه روز بهشون اعتماد میکنی لزوما دوستای تو نیستن. 

 

روز نوشت هام رو هم تاحدی احتمالا توییت خواهم کرد. (شاید هم این کار رو نکردم)

ضمن اینکه از همه سی و چند نفری که تو این مدت دنبالم میکردید ( 80 درصدی که نمیشناختمو 20 درصدی که میشناختم) ممنون.

پایان

 امروز صبح نیم ساعت جلوی این مجسمه نشسته بودم. خوب که نگاهش کردم احساس کردم این مرد نیمه گمشده من است! حالا که نه پای رفتنم هست و نه ذهن آرامی برای فکر کردن و تصمیم گرفتن...

مجسمه مسافر گا.ازنگ زنجان

 

حذف شد!

  • مانی حامی
  • ۰
  • ۰

 (۲)


کسی که بچگی های تو را دیده هیچوقت بزرگ شدنت را باور نخواهد کرد؛ و کسی که حماقت های تو را فهمیده، از زبان خودت شنیده که گاهی چقدر بی شعوری کرده ای، بچه بوده ای، اشتباه کرده ای، هیچوقت تو را جدی نمی گیرد، بالغ نمی داند. دردهایت را، هرچند خودت را در آنها بی تقصیر و منفعل می دانی، برای کسی تعریف نکن. آدم ها گاهی از تو باهوش ترند و حس میکنند احمقی، و گاهی احمقند و بهت برچسب های ناروا می زنند. مراقب دردهایت باش.

میخواهم شب را بروم جایی که هیچ کس نیست یا اگر هست کسی مرا نشناسد یا اگر میشناسد کم بشناسد. 
میخواهم یک شب و روز گم شوم. 
میخواهم بگویم دل و دماغ ندارم. اما شباهت/رابطه ی بین دل و دماغ را پیدا نمی کنم. دماغ و دل باهم فرق دارند. یکی اش همین است که وقتی دماغ میگیرد فین که بکنی باز می شود. اما دل به هیچ صراطی/فینی مستقیم نیست. نه آهنگ بازش میکند نه چایی نه سیگار. نه هم صحبت. حرفی برای گفتن نیست. آنقدر حرف توی ذهنم است که چیزی برای گفتن نمانده. دلم که میگیرد هی آسمان را نگاه میکنم. دلم هم که خوش است آسمان را نگاه میکنم. اما وقتی سرم توی زمین است، توی خودم که هستم، حرفی که برای گفتن ندارم، یعنی یک جای کار می لنگد. متاسفانه هنوز آن کاری را که یک جایش می لنگد پیدا نکرده ام تا آنجایش را اصلاح کنم که دیگر نلنگد. 
رنگ سبز اینجا را هم دوست تر دارم. همین.
کریم...! حالا وقت پریدنه! آماده ای؟

باباها قوی هستند. باباها از صبح تا شب جان میکنند برای خانواده شان.باباها آب میدهند. بابا ها نان میدهند. باباها همیشه غصه می خورند. وقتی پولدارند همه دغدغه شان این است که هی پولدارتر شوند بخاطر خانواده شان. مبادا خانواده شان جایی کم بیاورند. باباها وقتی هم یکهویی ورشکسته می شوند باز غصه خانواده شان را میخورند. توی تقلا میفتند که مبادا خانواده شان کمبودی حس کنند.
باباها ایثارگرند. باباها تمام خودشان را وقف خانواده شان میکنند تا احساس کمبود نکنند.
باباها اما فراموشکارند. باباها یادشان میرود بابا باشند.وقتی نیاز بود باشند داشتند جان میکندند برای خانواده شان. باباها رستم هایی هستند که برای آدم ها می روند دنبال نوشدارو.
 باباها اما قابل احترام اند. چون آدم ها را وارد چرخه حیات کرده اند. برای همین هم هست که آدم ها به بابایشان نمی گویند هیچ وقت دوست ندارم بابا باشم! 
میدانی...؟! آدم ها نمیتوانند به باباها با ذوق بگویند بیا توی پپ ثبت نام کن. باباها بیست و چند سال غصه آدم ها را خورده اند. شاید برای همین آدم ها اصلا آن غصه ها را ندیده اند. چون قبلا خورده شده اند شاید. پس خوشی زده زیر دلشان و رفته اند غصه های دیگر بخورند. باباها را اما باید دوست داشت. حتی اگر باباها دوست داشتن را یاد آدم ها نداده باشند....
 

ما پسرهای کوچکی بودیم
مردهایی که گریه نه...!کردیم؟!
تکه ابری شدیم سرگردان
تا که یک شب به خانه برگردیم 

مازوخیزم وحشیانه‌ای است، عطش تماشای فیلم‌هایی که از تو دارم. مثل زل زدن به لبخندت، توی کادر عکسی که «من» درونش نیست

سکوت آهسته آهسته رسوخ می‌کند لای پوست و استخوان. آنقدر آهسته که نقطه‌ی آغازش توی خاطرت نمی‌ماند. اما هنوز با خودم حرف میزنم. درون خودم حرف میزنم با اویی که منم. اما روبروی آینه هم که بایستم او را نمیبنم. صورتش را نمیبینم. گویی پشت کرده ام به خودم. چرا نمی توانم صورت او را ببینم؟ اویی که درون من است. اما انگار دیگری است...!

تصمیم می‌گیرم که دیگر چه چیزی نباشم؟ و در نقطه‌ی مقابل چه چیزی باشم؟ در فاصله‌ی بین دو چقدر در رفت و برگشتم؟ کجایش خودم هستم؟ خود خودم؟ قرار است چندبار همه چیزِ زندگی برایم بمیرد و تمام شود؟ و چند بار امید دوباره از یک گوشه‌ی زندگی سوسو بزند؟ این چرخه تا کی می‌چرخد؟ یا مثلاً تا کی می‌شود یک نفر را دوست داشت؟ چقدرش واقعی‌ست؟ چقدرش زاییده‌ی ترس از تنهایی‌؟ زیاد شک می‌کنم. یک‌وقتهایی نمی‌دانم کجایم. یعنی آنجایی که باید باشم نیستم. یا لااقل همه‌ی من آنجایی که باید باشد نیست. گم وُ گورم گاهی وقتها. دور , ناپیدا حتی. به سوی چه چیزی پیش می‌رویم ؟. من این را همیشه از تو پرسیده‌ام؛ و بیشتر از آن هم این‌را پرسیده‌ام که چه چیزی را پشتِ سرمان جا می‌گذاریم مدام؟  نمی‌دانم. 


باربط: پرسید کجایی؟ آنجا نبودم و نمی‌دانستم کجایم.

نیازمندیم به یک حال خوب... 
یک اتفاق خوب برای افتادن
نیازمندیم به لبخندت..
نیازمندیم به بودنت...
به شعرهای نوزده سالگی...
به دیوانگی های کوچکی که این بار شکست نخواهند خورد.

باربط: با یه استارت آپ آشنا شدیم با مضمون ...I wish !

قسمت سخت ماجرا تو هستی.آرام تر و صبورتر از من، بخشنده تر از من، هی با آدم راه می آید تر از من.تو قهرمان داستانی که به اعماق تاریک من نفوذ میکنی، آن مانستر لعنتی را که بارها اعتراف کرده ام از آزار دادنت بسیار لذت میبرد پیدا میکنی، میگذاری هرچقد دلش میخواهد نعره بزند،نفس های آتشین بکشد،تمام دنیا را به هم بریزد، بعد با همان صبر و تحمل بی نهایتت که گاهی حرص درآر میشود رامش میکنی و میرویم تا فار فار اوی.

ذهنم بسته شده. خیلی بسته‌تر از قبل. با چند قفل پیاپی رویش. حالا دیگران می‌گویند چند قفل پیا‌پی درست نیست.ذهن من، قفل های من. دیگران این وسط چه کاره‌اند؟ دیگرانِ همیشه دخالت کننده،دیگرانِ همیشه متوقع، دیگرانِ‌ خودت را جر هم بدهی هرگز نمیتوانی رضایتشان را به طور کامل جلب کنی. در شکلهای مختلف در سرتاسر زندگیتان ظاهر میشوند و از شما میخواهند برایشان زندگی کنید. از طرفی،دارم توی وبلاگ خودم احساس راحتی نمی‌کنم. اینکه تمام آشناهام آن بیرون نشسته‌اند. همین که من اینها را اینطور غیر مستقیم بهشان می‌گویم هم یک طور عجیبی است. یک طور بدی. چون وات ایز ماین، ایز ماین.


پ: زنبور بی عسل و عالم بی عمل هر دوشون در مقابل بالغ بی بغل سه صفر جلوئن(cpy)

توی یه بچگی فوق العاده یه چشم انداز فوق العاده داشتم از آینده ای که دور بود،اما فوق العاده.روزهایی که بزرگترین غصه م این بود که اگه موقع بالا رفتن از سرسره به یه نفر گفتم با من دوست میشی،موقع پایین اومدن دوستم شده یا نه؟خبری از غمگین شدن های بی دلیل نبود،خبری از تنهایی های اجباری و خودخواسته نبود،خبری از فروریختن چیزهایی تو قلبمون نبود.هنوز سردردهای هر روزه شروع نشده بود،از دست دادن بابابزرگا و مامان بزرگا شروع نشده بود،از ایران رفتن دوستا شروع نشده بود.اونقدر بزرگ نشده بودیم که بفهمیم قرار نیست همه دکتر و مهندس و خلبان بشیم،قرار نیست تا ابد بهترین دوست پسرعموهامون باشیم،قرار نیست پدر و مادرمون همیشه بدونن،بتونن،همیشه از پسش بربیان.چیزی از جون کندن برای زنده موندن نمیدونستیم.چیزی از جمله هایی که هر کلمه ش دروغه نمیدونستیم،چیزی از خسته شدن،کم آوردن،تموم شدن نمیدونستیم.دنیا جای فوق العاده ای که فکر میکردیم نبود.آدما فوق العاده نبودن،رابطه ها فوق العاده نبودن،لحظه ها فوق العاده نبودن.بزرگ شدن فوق العاده نبود.فوق العاده موند تو بچگی،موند رو تاب و سرسره ها،موند تو قصه های شاهزاده دار سرشب،موند تو دویدن دنبال پروانه ها که هرچقدر بزرگتر شدیم بیشتر غیب شدن.نمیدونم،شاید داریم بزرگی آدمای دیگه ای رو زندگی میکنیم.


بی ربط 1: این مدت که کم پیدا بودم به خودم مربوطه ;) (ج پیام )


بی ربط 2: برای اولین کتابی که تصمیم گرفتم بخونم(کتاب صوتی) کتاب یادداشت سالهای تنهایی گابریل گابریا مارکز رو انتخاب کردم. برای تست صدامو رکورد کردم؛ یه کم صدام کلنگیه :)) ولی همینه که هست. :)) کاری از دستم بر نمیاد. ولی فک کردم شاید رو یه بلاگ دیگه بذارمشون. چون اینجا واسه خودمه... نه واسه تولید محتوا ! و الا مجبور خواهم بود خودم رو سانسور کنم (که نمیکنم!).



بی ربط 4: هنوز تصمیم نگرفتم گلی رو که تو تاکسی خوردم بنویسم یا نه!!! :))) یه کم ضایه س :)



قصد دارم بعد تعطیلات شروع کنم به خوندن و ضبط کردن کتاب بذارم رو همین بلاگ. 

امروز یه سری کتابم جدا کردم که یادداشت بنویسم بذارم جاهای عمومی.

سال خوبی رو شروع نکردم.

مجبورم قید دانشگاه رو بزنم. 


مادرم یک اس ام اس داده مبنی بر اینکه آیا قصد برگشتن به خانه دارم یا نه؟اینکه تا این ساعتهای دیر در آن دانشگاه وامانده چه غلطی دارم میکنم؟نکند در آن دانشگاه وامانده هیچ غلطی دارم نمیکنم؟در این صورت در کدام قبرستانی دارم یک غلطی میکنم؟و ادامه داده بهتر است توضیح خوبی برای دیر برگشتنم داشته باشم و گرنه خودش می آید و توضیح را از اعماقم بیرون میکشد و دانشگاه یا هر قبرستانی که در آن هستم را بر سر من و یک عده انسانهای بیگناه خراب میکند و من به درک،دلش به حال آن ها میسوزد.

خب توضیح قابل قبول برای مادرم چیست؟اینکه 3 پایه ها به زمین حمله کرده باشند؟اینکه مغزم کف خیابان پاشیده باشد؟حتا روی شیشه ماشین ها؟حتا روی دوربین؟تمام دنیا خونی و مغزی شده باشد؟نه،نه و حتا بازهم نه.توضیح قابل قبول برای مادرم این است که 5 دقیقه بعد از خواندن مسیجش پشت در باشم.حضور فیزیکی ام را به او برسانم تا با اره برقی مورد تنبیه فیزیکی قرار بگیرم.

اگه بخوام 93ام رو خلاصه کنم چی داشتم تو 93 ؟

خوشایند بود برام رفتن به هگزا و تجربه های جدید. اگه فک میکردم کیفیت کار همه چیزه الان یاد گرفتم چیزای مهمتری هستن: خود، خودی ها، خوشی ها، لذت بردن از کاری که میکنم(اینکه چرا اگه کاری دوست ندارم انجام بدم و اجباری هم برام نبوده خیلی وقتا انجام دادم)،به دست آوردنها، از دست دادنا( تو این مورد بیشتر مینیویسم بعدا)،تعیین کردن اولویتا، معنی تیم بودن، معنی استعفای عاطفی و ...

خوشایند بود تو پادپرس افتاد: کافه پارک، مپس، آواتک، بوجود اومدن پروانه(این مورد هم درباره از دست دادناس که میخوام بعدا رابدی جع بهش بنویسم)، ...

خوشایند بود برام  اتفاقات کنکور: روزای بدی که تو دانشگاه برام رقم خورد، از دست رفتن فرصتایی که 60 درصدش دست خودم نبود و به خاطر گذشته از کنترلم حارج شده بود و تبدیل شده بود به شرایط محیطی(!) ، وکنکوری که شاید خوشایند بود نتیجش برام...

خوشایند نبودن یه سری اتفاقات!!!(شخصی) اما تجربه لازم رو بهم دادن و برام یه هل به جلو بودن... یه قدم اجباری

خوشایند بود برام لحظه های ساختن گپچای و از دست دادنی که باز باید راجع به از دست دادن ها که مینویسم راجع بهش بنویسم

خوشایند بود اینکه سال 93 با تموم سخت گذشتنش برام هنوز توش احساس میکنم یاد گرفتم خیلی چیزارو و این ینی تفالگی/نخالگی(!) نکردم... راکد نبودم.ولی هنوز برای پریدن خودم رو قوی نمیدونم!!! نیاز دارم به کشف خودم! شکافتن لایه های خودم! بیرون شدن از خودم!

و کلید خوردن وکالت خونه که این اواخر اتفاق افتاد خوشاینده :) داره جلو میره و جلو رفتنش خوشه.

ولی هنوز به جوابام نرسیدم... این که کجا میخواستم باشم که تو عین بر وفق مراد بودن اوضاع دیوونگی کردم و حس کردم اینجا اونجایی نیس که باید باشم؟ چرا از دست دانای عمدی رو داشتم؟ اگه نمیخواستمشون چرا رفتم سراغشون؟ چرا براشون اینهمه هزینه کردم؟

اولویتام چی هستن؟ چرا وقتی تو فورسم انتخابی رو میکنم که تا قبل از اون نکردم؟ اگه معنی این انتخاب اولویت نبوده پس چی بوده؟

و خودم؟ چرا هستم؟ اگه بدون من هیچ جای دنیا لنگ نبوده چرا هستم؟ اگه بودنم بی دلیل نیس چطور باید دلیل بدم بهش؟ مسیر اصلی کجا بوده که من اشتباه رفتم که حالا بودنم با نبودنم خیلی فرقی نداره؟ آیا هستم که چیزی به دنیا اضافه کنم؟ هستم که چیزی رو از دنیا کم کنم؟یا چی؟

  • مانی حامی
  • ۰
  • ۰

پیش بینی مسکن


در ماههای گذشته شاهد بودیم که دولت با افزایش وام مسکن به به چند برابر  میزان وام مسکن گذشته موافقت کرد و بانکها را مکلف به پرداخت وام مسکن هشتاد میلیونی به متاقضیان وام مسکن نمود در این طرح زوجین جوان در اولویت قرار دارند اما سوالی که مطرح می شو این است که آیا افزایش وام مسکن باعث رونق بازار درحال خواب مسکن خواهد شد؟ در ادامه این مطلب نظر کارشناسان بازار مسکن را جویا می شویم. تسهیلات 80 میلیونی از چند روز گذشته به بازار مسکن وارد شده و برخی کارشناسان معتقدند که این وام می تواند معاملات مسکن را رونق ببخشد و برخی نیز فرار از رکود بازار را نیازمند عوامل دیگری می دانند.

 

آیا اکنون زمان مناسبی برای خرید یا فروش منازل مسکونی می باشد؟

 

در ماههای گذشته کارشناسان بازر مسکن بر این باور بوده اند که در آینده نزدیک و با افزایش وام مسکن، بازار مسکن و بخصوص بازار املاک تهران از رکو خارج شده و رشد نسبی را در این بازار شاهد خواهیم بود رکود بازار مسکن چند سالی است که دامن اقتصاد کشور را گرفته و با وجود اجرای راهکارهای حمایتی دولت ،این موضوع همچنان ادامه دارد؛ یکی از طرح‌هایی که برای خروج غیرتورمی مسکن از رکود مطرح شد، تقویت طرف عرضه و افزایش ساخت و سازها بود اما به دلیل نبود تقاضا این امر سبب به هم خوردن تعادل بازار شد.

بر این اساس می بایست طرف تقاضا نیز همسان با طرف عرضه رشد کند که این امر مستلزم افزایش قدرت خرید متقاضی است لذا در این راستا سیاست‌های تامین مالی از طریق تسهیلات بانکی یکی از مهمترین برنامه‌هایی بود که وزارت راه و شهرسازی با همکاری بانک مسکن به اجرا درآورد.

بر این اساس از سال گذشته فعالیت صندوق یکم پس انداز مسکن با سپرده گذاری متقاضیان آغاز شد و چند روز پیش موعد یک ساله این سپرده گذاری به اتمام رسید و تسهیلات 80 میلیونی در تهران و 60 میلیونی در شهرهای بزرگ و 40 میلیونی در شهرهای کوچک به بازار مسکن راه یافت.

طی ۱۲ ماه فعالیت صندوق پس انداز مسکن یکم ، ۴۶ هزار و ۲۵۶ نفر در تهران، شهرهای بزرگ و شهرهای کوچک در این صندوق ثبت نام کردند؛ همچنین این صندوق در این مدت رقمی معادل ۹ هزار و ۴۴۶ میلیارد ریال نقدینگی از محل سپرده‌گذاری زوج‌های خانه اولی در سراسر شهرهای کشور، جذب کرد.

بر اساس این گزارش از زمان اجرای این طرح تاکنون کارشناسان زیادی در خصوص میزان تاثیر گذاری آن بر بازار مسکن صحبت کرده اند و در این میان، برخی معتقدند که این تسهیلات نمی تواند رکود عمیق حاکم بر این بازار را از میان ببرد و اما مسئولان دولتی امید به بهبود وضعیت دارند. از سوی دیگر برخی کارشناسان بازر مسکن رشد نسبی بازر مسکن را پیش بینی می کنند .

در همین ارتباط  حامد مظاهریان معاون مسکن و ساختمان وزیر راه و شهرسازی معتقد است: خروج مسکن از رکود، تدریجی است و به طورحتم خروج غیرتورمی را در بازار خواهیم داشت و پیش بینی می کنیم با ورود وام ها فرآیند خروج از رکود تداوم یابد.

 به گفته برخی از مشاورین املاک تهران وام 80 میلیونی مسکن مسکنی بیش نیست

مدیر سامانه ثبت اطلاعات املاک تهران، جناب آقای حسین جعفر ی، بیان کرده است که افزایش وام 80 میلیون تومانی مسکن تنها می تواند به عنوان یک مسکن به بازار مسکن تزریق شود و به رشد نسبی کوتاه مدت معاملات کمک کند اما نمی توان به ان به چشم منجی بازار مسکن و املاک نگاه کرد .محمدفیروزی نماینده دوره نهم مجلس شورای اسلامی در گفتگو با خبرنگار اقتصادی باشگاه خبرنگاران جوان، اظهار داشت: پرداخت وام های 80 میلیونی مسکن فقط در واحد های کوچک می تواند به عنوان مسکن عمل کند.

وی افزود: دولت باید برنامه مدونی در خصوص وضعیت مسکن داشته باشد و با در اختیار قرار دادن تسهیلات ارزان قیمت، افراد را برای یکبار صاحب خانه کند چرا که این امر تا حدودی در رونق بازار مسکن تاثیر گذار است.

فیروزی ادامه داد: باتوجه به آنکه در چند سال اخیر قدرت خرید مردم کاهش یافته است لذا تا زمانیکه دولت تمهیدات بهتری به کار نگیرد رونق به بازار مسکن باز نخواهد گشت.

افزایش میزان وام مسکن نمی تواند تاثیر بزرگی بر بازار مسکن داشته باشد

حسین جعفری کارشناس خبره املاک تهران معتقد است تسهیلات خرید مسکن تا حد بسیار اندکی می تواند به رونق بازار مسکن کمک کند زیرا برای حرکت این بازار به دو اهرم نیاز داریم، از یک طرف باید با  اعطای تسهیلات قدرت خرید افراد جامعه را بالا برود و از طرف دیگر درآمد مصرف کننده باید افزایش داشته باشد. اعطای وام هشتاد میلیون تومانی با اقساط سنگین حدود دومیلیون تومان کمک زیادی به افراد مستاجر و بدون خانه نخواهد کرد کمتر خانواده مستاجری توان پرداخت این اقساط سنگین را خواهد داشت.

مدیر سامانه ثبت املاک تهران افزود: اولین بحثی که تمام ارکان اقتصاد را از رکود نجات می دهد راه اندازی تولید است تا از طریق آن اشتغال و در نتیجه درآمد افراد جامعه ارتقا پیدا کند که برای دستیابی به این هدف صنایع کوچک و متوسط را باید با کمک وام های بانکی راه اندازی کنیم.

جعفری همچنین اظهار داشت: در آمد افراد جامعه باید ارتقا پیدا کند تا قدرت خرید داشته باشند زیرا بخشی از بهای تمام شده مسکن را تسهیلات بانکی و بخش دیگر را درآمد افراد تشکیل می دهد.

وی ضمن تأکید بر پایه ای بودن بحث تولید برای خروج از رکود بازار مسکن عنوان کرد: باید به این نکته توجه کنیم که ابتدا رونق مسکن پیش نمی آید و در پی آن خروج از رکود اقتصاد وقوع پیدا کند، بلکه در پی خروج از رکود، تقاضا در بازار مسکن زاییده می شود .

این کارشناس مسکن پیش بینی خودرا درمورد زمان ایجاد رونق در این بازار چنین بیان کرد: امید برای خروج از رکود بازار مسکن بسیار کم است اما می توان به این موضوع اشاره کرد که امسال سال آغاز ساخت مسکن برای انبوه سازان است و سال خرید نیست.

وی در پایان اذعان داشت: انبوه سازان اواخر سال 96 می توانند از پروژه های خود بهره برداری کنند و با وجود افزایش قیمت مسکن در آن سال با سود قابل قبولی واحدهای خود را به فروش برسانند.

کارشناسان بازار مسکن معتقدند وام مسکن محرک بازار نیست

مشاورین املاک تهران و کارشناسان بازر مسکن بر این باورند که یکی از راه های خرید مسکن تسهیلات بانکی است که نرخ آن از سایر تسهیلات ارزان تر باشد.

کارشناسان بازر مسکن معتقدند متقاضیان واقعی که بدون مسکن هستند به دلیل نداشتن نقدینگی از بازار مسکن کنار گذاشته شده اند اما این تسهیلات به شرطی می تواند گره از مشکل متقاضیان واقعی باز کند که آن شخص به قدر کافی پس انداز داشته باشد و همچنین قدرت بازپرداخت اقساط وام  را نیز داشته باشد. متاسفانه دریافت وام مسکن نیازمند پس انداز نسبتا زیادی می باشد که افراد بدون خانه فاقد چنین پس اندازی می باشند این افراد همین که بتوانند پول رهن منزل استیجاری خود را جور کنند کار بزرگی کرده اند و بخش بزرگی از درآمد ماهیانه آنها نیز که باید صرف پس انداز برای خرید مسکن باشد صرف پرداخت اجاره بهای مسکن می شود. در کشورهای بزرگ و مترقی دولت کمک زیادی به خانواده های فاقد مسکن می کند متاسفانه در کشور ما کمترین کمکی به این خانواده ها صروت نمی گیرد.

زوج خانه اولی، خانواده های متوسط به پایین از نظر طبقه اقتصادی که جامعه هدف پرداخت وام هستند برای دریافت تسهیلات 160 میلیونی مسکن علاوه بر دارا بودن ودیعه اولیه با توجه به میانگین درآمد هر فرد در کشور که حدود یک میلیون و 400 هزار تومان بطور متوسط در نظر گرفته شده باید توانایی پرداخت اقساط بالای یک میلیون و 500 هزار تومانی را نیز داشته باشند.

راه حل خروج از رکود بازار مسکن افزایش میزان وام مسکن نیست زیرا می توان گفت که این بازار با تسهیلات بانکی مقداری تحریک می شود ولی نام رونق بر آن نمی توان گذاشت.دریافت وام مسکن اصولا برای بخش عظیمی از افراد بودن خانه ممکن نیست متاسفانه اینگونه وام ها نصیب بچه پولدارهایی می شود که با دریافت اینگونه تسهیلات، فرصت بیشتری برای سپرده گذاری در بانک ها بدست می اورند و از سود حاصل از سپرده های خود اقاسط این وامها را پرداخت می کنند.
به گفته کارشناسان املاک تهران تنها راه نجات بازار مسکن این است که این بازار را جدا از سایر اقتصاد کشور ندانیم زیرا در حال حاضر تمام اقتصاد از مشکل رکود رنج می برد و متاسفانه مسئولان کشور به بازارهای موجود نگاه جزیره ای دارند در حالی که مجموع آنها کسب و کار کل کشور را تشکیل می دهند و باید کاری کنیم تا کل قطار اقتصاد کشور روی یک ریل حرکت کنند.

قرص های مسکنی هم چون تسهیلات خرید مسکن نمی تواند بخش های مختلف اقتصاد را به طور جداگانه درمان کند، بیان کرد:در چند سال اخیر بالغ بر چند صد هزار مسکن در کلان شهرها ساخته شده که تعداد زیادی از آن ها خالی مانده و به دنبال این مطلب بحث مالیات بر خانه های خالی مطرح شد و باید به این نکته اشاره شود که این خانه ها عموما متعلق به خانواده های متوسط به بالای جامعه است و اکثر آن ها قیمتی درحدود هر مترمربع 9 میلیون تومان دارند.

بسیاری از افراد ثروتمند و بچه پولدارها که سودهای بزرگ بانکی که از سپرده گذاری ها نصیبشان شده با دریافت وام های مختلف،  سپرده گذاری های خود را بیشتر کرده و سرمایه خود را روز به روز بیشتر می کنند شاید شما مخاطب محترم این مطلب نیز چنین اشخاصی را در اطرافیان خود داشته باشید آیا شما نیز وجود چنین اموری را تصدیق می کنید؟

 

نظر شما در مورد آینده بازار مسکن چیست؟

آیا اکنون زمان مناسبی برای خرید واحد مسکونی می باشد؟

آیا اعطای وام 80 میلیون تومانی به رونق بازار مسکن کمک خواهد کرد؟

 

  • مانی حامی